اگر از دیگران عبرت نگیری، خودت عبرت برای دیگرانی

اشعار شعر قصیده ری استارت سید محمد حسینی

چه می‌جویی؟ ازین دنیا چه دانی؟
ببین آخر کجای داستانی؟

وطن تنهاست ای مردم بدانید
که جسمی دارد و ته مانده جانی

نمی‌دانم که آغازش چه گویم
که حق مطلب آرم بر زبانی

چنان می‌بینم از این روزگاران
همه درگیر هستند از کرانی

نمی‌دانم بگویم بت پرستند
و یا در خواب دیدم مردمانی

که دانا را به زندان می‌پسندند
و نادان را به رأس حکمرانی

نمی‌دانم که مزدوران زیادند
و یا جاسوس در هر شکل و شانی

که می‌بینم درین بازار مکّار
خریدارانِ تکّه استخوانی

یکی بی‌دین تجاهل می‌فروشد
یکی با دین نشسته بر دُکانی

یکی درگیر جهل است و خرافات
یکی مانده است در گِل هر زمانی

چه گویم حُجره حُجره در سیاست
بساطِ بی ثباتِ پر زیانی

یکی مزدور روس است و یکی هم
به کام انگلیس آرَد بیانی

یکی منقل نهاده گوشه‌ای و
دموکراسی کباب و لقمه نانی!

یکی آشی نهاده با سکولار
که قل قل می‌کند با قَلتبانی

نمی‌خواهم کلامی زشت گویم
ولی خود می‌کشد با ریسمانی

یکی جمهور می‌گوید یکی هم
دموکراتیک می‌خواند چنانی

یکی دنبال شاه و شاهزاده
یکی سوسیال دموکراتِ نهانی

همه درگیر تولید تکثـر
چو طیفِ نور در رنگین کمانی

چو دانش‌ها شتر، گاو و پلنگ است
کلام حاکمان، آنگوزمانی!

رسانه در دروغ آشکار و
بقولی از خودش، در پُرپَگانی!

چه باید گفت بر این طرح، شرحی؟
تو معنی را بخوان بر نقشِ مانی

چو نوشیدم مِیِ نابِ ری‌استارت
دو قطره در درون استکانی

چنان دیدم که بیداری زیاد است
به قصد رَستن از این بندِ فانی

ولی رَستن به رُستن بند کردند
نه بر سُستیِ عَهد و ناتوانی

ببین “آغاز نو” یعنی تفکـر
درونِ هر زمان و هر مکانی

از اول قصّه را آغاز کردن
و یا فهمیدنِ اصلِ معانی

اصول تازه‌ای بنیاد کردن
به هر پوسیده فکر و کهنه جانی

در اندیشه را بر خود گشودن
خرَد پروردن از هر نکته دانی

چنین دانسته‌ایم از گردش دهر
به دنبال هر آنچیزی، همانی

اگر از دیگران عبرت نگیری
خودت عبرت برای دیگرانی

ارسالی از یک ری‌استارتی

اطلاع از نظرات جدید
از طریق ایمیل، مطلع کن من را از:
1 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه نظرها