بلا آمد برو یاد خدا کن

اشعار شعر ری استارت سید محمد حسینی

بلا آمد برو یاد خدا کن
خودت را از جهالت‌ها جدا کن
کمی هم فکر بر چون و چرا کن
به عرفان و تصوّف آشنا کن
رها کن هموطن خود را رها کن

جهان می‌گشت بر تکرار و تکرار
به توصیفش چنان وضع اسفبار
شکم‌ها گـُنده بر آخوند و سردار
نگاهی ساده بر دنیای ما کن
رها کن هموطن خود را رها کن

ببین ظلم و ستم در اوج خود نیست؟
ببین دجّال تک چشم این زمان کیست؟
ببین راه نجاتِ مردمان چیست؟
ببین، اندیشه را از نو بنا کن
رها کن هموطن خود را رها کن

ببین سردار در سوراخ موش است
به درد و مرگ این مردم خموش است
چرا دولت خودش دارو فروش است؟
مریضی آمد و فکر دوا کن
رها کن هموطن خود را رها کن

ببین اعضای دولت را که پنهان
شدند و باز می‌ترسند از جان
بدونِ درکِ آن نان آور و نان
به مردم گفته‌اند این کار را کن
رها کن هموطن خود را رها کن

تبر در دست ابراهیم، ویروس
برای کاهنان ویروسِ منحوس
زِ چین و انگلیس و ژِرمَن و روس
زِ یوغِ شش جهت خود را سوا کن
رها کن هموطن خود را رها کن

زد از طوفانِ اوّل چین و ماچین
سپس ایران و دنیا را پس از این
زده موجی چنین بر دین و بی‌دین
زمستان آمد و فکر قبا کن
رها کن هموطن خود را رها کن

ندیدی نیست بچّه، جای او تَر؟
نه آخوندی بکار آید نه منبر؟
ندیدی کعبه تعطیل است دیگر؟
از این زنگارها دل را جلا کن
رها کن هموطن خود را رها کن

نه مسجد کار کرد و نه مناره
نه روزه نه دعا و استخاره
نه قبر و نه ضریحِ هَمّه کاره
بیا حالا به آنها ادّعا کن!
رها کن هموطن خود را رها کن

به مکّه، مکّهٔ اهلِ مسلمان
به پاپ و آن چلیپای واتیکان
به قدس و معبد و کاخِ سلیمان
نگاهِ تازه‌ای در انتها کن
رها کن هموطن خود را رها کن

به ویروسی تمام ادّعا رفت
تمام پول و قدرت‌ها فنا رفت
زر و زور زمین روی هوا رفت
نفس قطعست پس فکر هوا کن
رها کن هموطن خود را رها کن

نه تنها دین و بی‌دینی خرابند
سیاسیون و قدرتها حبابند
علوم تجربی کف روی آبند
نگه بر موج و رود و ابرها کن
رها کن هموطن خود را رها کن

ببین این اوّلِ آخرزمان است
که باد مرگ بر دنیا وزان است
چو خورشید از پس ابری نهان است
چه پنهانست از آن دفع بلا کن
رها کن هموطن خود را رها کن

ببین دجّال را با تیغ سانسور
نشسته تا نبینی لحظه‌ای نور
به میل خود خزیدی زنده در گور
جسد بشکن مسیحا را صدا کن
رها کن هموطن خود را رها کن

جهان با دوره‌ای نو آمد از راه
نیفتی هموطن از چاله در چاه
به اصل خویشتن برگرد گهگاه
بیندیش و خرَد را رهنما کن
رها کن هموطن خود را رها کن

بگویم کورش آمد حق طلب کرد؟
بگویم که نبی بر ما غضب کرد؟
بگویم قصدِ تنبیه و ادب کرد؟
بگویم نذرِ قربان زیر پا کن؟
رها کن هموطن خود را رها کن

ویروس عرفانی کرونا

اطلاع از نظرات جدید
از طریق ایمیل، مطلع کن من را از:
0 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه نظرها