تحولات سیاسی و نظامی روندی شتابگونه به خود گرفته، به نظر میرسد شاهد جایگزینی ترکیه در سوریه، به جای جمهوری اسلامی هستیم.
آمریکا نیروهای انسانی خود در سوریه و افغانستان را کاهش داده و یا در حال دور کردن آنها از منطقهٔ بُرد موشکی سپاه است. همزمان ناوگان هواپیمابر را در خلیج فارس جایگزین کرده که بیشتر کاربرد پشتیبانی و واکنش سریع دارد.
شایعاتی در خصوص سناریوی تأمین مالیِ اقدامِ نظامی علیه ایران، توسط عربستان سعودی و بعضی کشورهای حاشیه خلیج، درگیری نظامی مستقیم اسرائیل با حزب الله لبنان برای گرفتن توان عملیاتی جمهوری اسلامی، بمباران مواضع موشکی و نظامی رژیم توسط آمریکا همزمان با شورش و قیام داخلی مردم از زبان تحلیلگران شنیده میشود.
صحبتهای اردوغان، نتانیاهو، مقامات عربستان، قراردادهای نظامی جدید و تحلیلهای سیاسی رسانهها همه مؤید این موضوع است که پیشبینی چند سال پیشِ لیدر ریاستارت به وقوع پیوسته و سیگنالهایی که از معاملهٔ میدانِ سوریه، بین آمریکا و روسیه ردوبدل شده بود عملی شده و قرار است آرایش قوا در منطقه بهم بخورد.
حضور نیروهای انسانی جمهوری اسلامی در سوریه، تحت عنوان مدافعان حرم، بعد از فروپاشی ایدئولوژیک با روشنگریهای حسینی و تلفات سنگینی که در حملات اسرائیل متحمل شدهاند به طرز چشمگیری کاهش یافته و عملاً ادامهٔ وضع برای مقامات رژیم ناممکن است.
به گفته مقاماتِ رژیم، داعش نابود شد. پس حضور نظامی تنها برای مقابله با گروههای پراکندهٔ مخالف بشار اسد، نزدیکی به حزب الله لبنان و تهدید مرز اسرائیل توجیه پذیر است. چیزی که اسرائیل به هیچ وجه نمیپذیرد.
حضور ترکیه به عنوان نیرویی تازه نفس با رؤیای احیای امپراطوری عثمانی و گرایش مذهبی اهل سنت که همراستای تفکرات مذهبی اکثریت مردم سوریه است، میتواند شکاف ایدئولوژیک بزرگی در هلال شیعیِ مدنظر مقامات ایرانی ایجاد کند و به نوعی اقلیم کردستان را که مهمترین مشکل ترکیه است، قیچی کرده و محاصره کند. تشکیل دولت ملی گراتر نسبت به دولتهای قبلی در عراق بخشی از شکاف در هلال شیعی را ایجاد کرده بود.
تمام اینها را کنار این نکته میگذاریم که تحریمهای آمریکا، امکان جذب سرمایه و راهِ رساندنِ منابع مالی، توسط جمهوری اسلامی به گروههای مسلح منطقه را سد کرده است.
گروههای نظامی، شبه نظامی و تروریستی یا باید ارباب تازهتری برای پشتیبانی از خود پیدا کنند و یا رو به اضمحلال بروند.
مشکلات مالی دولتهای اروپایی حامی گلوبالیسم و مشکلات داخلیشان که خشم مردمی را دامن زده، توان بازوهای آن در منطقه را کم کرده است.
این معادله با کاهش قیمت جهانی نفت و متعاقباً کاهش ولخرجی دولتها، بسیار زیرکانه در حال بازی شدن است.
موفقیت آمریکا در ایجاد صلح پایدار در یمن و پایان دادن به کشتار و آشوب این منطقه یکی دیگر از بازوهای فشار رژیم جمهوری اسلامی را نیز قطع خواهد کرد.
دیدیم که سیاست پرزیدنت ترامپ در آرام کردن مناقشهٔ دو کره، دست وی را برای فشار به چین باز کرد و توان مدیریت تنازع اقتصادی را برای آمریکا بالا برد.
هرچند خاورمیانه با وجود منابع سرشار، قدرتهای حاکمِ توتالیتر، مرزهای تحمیلی دیکته شده بعد از جنگ جهانی و تکثر قومی، مذهبی و عقیدتی بسیار پیچیده است. اما تعیین تکلیف وضعیت جمهوری اسلامی مهمترین کارت در آرایش قوای جهانی برای ثبات در این منطقه است. چیزی که فرجام آن اگرچه به نفع مردم منطقه است اما منافع گلوبالیسم را تضمین نمیکند.
این گرگ سالهاست که با گله آشناست. با متزلزل شدن پایههای این ایدئولوژی در آمریکا، اروپا و سایر نقاط جهان، نیروهای ملیگرا مجال بیشتری برای عمل مییابند و با مقاومت وابستگان گلوبالیسم، در لباس افراط گرایی مذهبی، خودبخود منازعات منطقهای برای انتقال قدرت نیز به تبعِ آن شکل می گیرد.
اما افزایش آگاهی جهانی و بیدار شدن خرد ملتها، خستگی از افراط، تفریط و وابستگی را نمیتوان نادیده انگاشت.
اندیشههای کمونیستی، سوسیالیستی و… نیز همچون دهههای گذشته توان جذب ملیگرایان و نیروهای عاصی را ندارد.
آیا دورهٔ استثمار جدید که بعد از جنگ جهانی دوم شکل گرفته بود، سر آمده؟
آیا ملتها طوق استثمار جدیدتری برای خود میگزینند یا با خردگرایی خود را از چنگ بردگی رها میکنند؟
به نظر میرسد همزمانی حل بحران یمن و تغییر رژیم ایران با روی کار آمدن حکومتی مردمگرا و ملی، میتواند پیروزی مردمیِ بزرگی ضد گلوبالیسم باشد و هیمنهٔ این نیروی مداخلهگر در سرنوشت ملتها را فروبریزد.
چیزی که گلوبالیسم با معرفی مهرههای دستنشانده از طریقِ فریب مردم با رسانهها نمیخواهد انجام شود.
افراط گرایی نیز همواره چاشنی جا انداختن این مهرهها در انتخاب بین بد و بدتر بوده است.